[تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه]

ساخت وبلاگ
با دندونام پوست کنار ناخونمو میکنم، نگار میگه چیه دریا خانوم غمباد گرفتی؟ می خندم:« غمباد نیست، دارم فکر میکنم».آره دارم فکر میکنم ولی راستش نمی‌دونم به چی. به هدیه و دردی که از فوت همسرش می کشه، به خورشتی که مامان مهرو با اصرار گفت به جام درست میکنه، به پس فردا، به خونه، به تو، به تاریخ، به ادبیات، به خودم، مامان مهرو گفت موهات پر پشته، بذار بلند شه، خوشگل میشه خیلی...روز دیگر شورا رو دیشب شروع کردم و از منصور، از همه رزاقی ها ترسیدم. از شعله بی جونِ هر ذوق شورا که تا می اومد روشن شه، بالاخره یکی می رسید که فوتش کنه.چقدر ترسناکه که ما آدما وقتی به هم نزدیک میشیم همه سیاهی هامونو با خودمون می‌بریم و چقدرم پیش اومده که درگیر تیرگی های هم شدیم.من قشنگ نمی نویسم، می‌دونم. ولی باید بنویسم. تا وقتی که ننویسم یه قطعه درشت جونم انگار گمشده... [تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه]...ادامه مطلب
ما را در سایت [تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lemontart بازدید : 87 تاريخ : جمعه 9 دی 1401 ساعت: 16:53

کنار شومینه تو خونه‌ی پدری زیرِ دو تا پتو دراز کشیدم و می‌خوام بنویسم که از شر سردرد این روزا خلاص بشم...نمی‌دونم دو روز دیگه چه فکری میکنم، نمی‌دونم تهش چی میشه ولی به اون آدم حس خوبی ندارم اصلا!خیلیا باورش کردن...نمیدونم، شاید بدجنسیه، ولی حسِ شیشم، یا هرچی که اسمشو میذارین باعث شده نتونم نسبت بهش خوشبین باشم. راستش خیلی سعی کردم برای آرامش خودمم که شده، این حسه رو انکارش کنم ولی از یه طرف به نظرم تلاش برای ندیدن و نفهمیدنش حماقته.دارم همه زورمو میزنم که پام از هیچ طرفِ این بام سر نخوره. بعضی وقتا یه چیزی دستمو میگیره و میخواد منو بکشونه تو خودم، بیشتر از قبل، که هرچیزیاز دنیای بیرون رو که باعث بهم خوردن آرامشم میشه رو از بیخ و بن بکَنم...اما نمیشه این مدلی زندگی کرد که! حرفای استاد دامن زد به اعتقاد قدیمیم. تو ساده ترین‌ شکلش:«همه چی تاوان داره! باید پرداخت بالاخره»می‌خوام زندگی کنم، حتی اگه شادیاش لحظه ای باشه، شاید ته ماجرا تلخ هم باشه، ولی میگذره. مثل خیلی اتفاقای دیگه، مثل خیلی آدمای دیگه منم از پسش برمیام.تعجب میکنید؟ من از هر مدل تشنجی متنفرم. من تمام عمرم از هر تشنجی دور بودم، ولی یه جاها روا نیست دیگه.می‌خوام بمونم، نمی‌خوام جا بزنم، نمی‌خوام جای بقیه تصمیم بگیرم، می‌خوام با همه ی همه ی وجودم خودم باشم...همین:) [تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه]...ادامه مطلب
ما را در سایت [تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lemontart بازدید : 80 تاريخ : جمعه 9 دی 1401 ساعت: 16:53

اینکه خونواده زیر بار نرن که تنهایی بیشتر بهت خوش میگذره تا اینکه مجبور باشی جمعی رو تحمل کنی که هیچ وجه اشتراکی باهاشون نداری عذاب آوره.

سعی میکنم از هوا لذت ببرم، یا به آسمون و اون دور دورا نگاه کنم و حرفای عجیبِشونو نشنیده بگیرم.

تنهایی بعضی وقتا واقعا لذت بخشه...

ظاهراً زندگی تو خوابگاه با همه سختیاش آسونتر از مهمونیای همیشه‌س!

پوففففففف

[تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه]...
ما را در سایت [تارتِ لیمو، رومیزی چهارخونه] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lemontart بازدید : 95 تاريخ : جمعه 9 دی 1401 ساعت: 16:53